روزی که نوای طبابت در شهر پیچید؛
سایه خورشید هشتم بر سر مردم رودبار جنوب

به گزارش خبرنگار پایگاه تحلیلی خبری «رودبار ما»؛ زینب پورحیدر: در شهرستان رودبار جنوب، خدمت به امام رضا (ع) به معنای واقعی ترجمه شده است، شاید همین باشد راز اینکه هرکسی که اینجا بوده، احساس کرده است که در سایهٔ وجودی بزرگتر از خودش قرار دارد، اینجا و در اوج محرومیت همه خودشان را خادم امام رئوف میدانند.
از اشکهای شوق تا زمزمههای امید در رودبار جنوب
از گلزار شهدای گمنام تا آغوش گرم خانوادههای شهیدان، از کلاسهای مدرسه رضوان تا تختهای بیمارستان سیدالشهدا(ع)، ردپای این کاروان در تکتک لحظهها، عشق و مقاومت را روایت کرد.
گلزار شهدا؛ نجوای عشق در سکوتی مقدس
کاروان خادمان امام رئوف، نخستین گامهای خود را در گلزار شهدای گمنام گذاشتند. خاکی که قهرمانان بینام این سرزمین در آن آرمیدهاند، امروز با قرائت فاتحه و توسل به آسمان، جان دوباره گرفت. یکی از خادمان با چشمانی نمناک گفت: اینجا هر ذره خاک، شعری است از ایثار. شهیدان گمنام، نگهبانان همیشه بیدار این مرز و بوماند.
مدرسه رضوان؛ رویاهای کوچک و آرزوهای بزرگ
در مدرسه دخترانه رضوان، صدای خندههای کودکان با دغدغههایی بزرگتر از سنشان درهم آمیخت. نرگس، دختربچهای با چشمانی معصوم، آرزویش را فریاد زد: مامانم مریضه… دعا کنید زود خوب شود.
و فاطمه با انگشتان کوچک خود، نقش فرج امامزمان(عج) را روی کاغذ کشید و زمزمه کرد: بابام برنگشته از سفر… دعا کنید زود بیاد.
خادمان با اهدای کتاب و لوازمالتحریر، قول دادند: دعای شما را به آستان امام رضا(ع) میبریم.
دیدار با خانواده های شهیدان؛ از اشک تا افتخار
در خانه شهید بامری، آنچه بیش از همه به چشم میآمد اخلاص و ولایتمداری این خانواده بود و عکس شهید روی دیوار، گویای رشادتهای جوانی بود که برای دفاع از میهن به خاک افتاد.
بیمارستان سیدالشهدا(ع)؛ نوای طبابت و مهرورزی
در بیمارستان سیدالشهدا(ع)، خادمان کنار تخت بیماران نشستند. پرستاری که خود فرزند ایثارگر است، گفت: گاهی از بدن و جسم با خستگیهای زیاد کم میآوریم، اما ایمانمان هیچوقت تمام نم نمیشود.
همزمان، خبری شورآفرین همه را به بخش زایمان کشاند: تولد همزمان دو قلوهای رودباری، در سایه حضور این کاروان! خادمان بلافاصله در گوش نوزادان اذان گفتند و مادر نوزادان با لبخندی ضعیف گفت: این موهبت را از برکت امام رضا(ع) میدانم و آرزو میکنم کودکانه روزی خادم امام مهربانیها شوند.
پای پیاده در زمین داغ؛ سمبل استقامت یک مادر
در میانه این رفتوآمدها، زنی میانسال توجه همه را جلب کرد: مادر شهیدی که با پایبرهنه و لباس ساده، زیر آفتاب سوزان رودبار، پیاده به استقبال کاروان آمده بود. او که پسرش را در راه دفاع از حرم ازدستداده، گفت: پاهایم بسوزد، اما نام رضوی را در این خاک زنده نگه داریم.
رودبار جنوب در آغوش امید
کاروان زیر سایه خورشید، رودبار را ترک کرد، اما ردپای ماندگارش در خاطرهها ثبت شد: از تولد نوزادان تا اشکهای شفاخواهی، از وصیتنامه شهیدان تا دعای فرج کودکان. اینجا، مردم با محرومیت میجنگند، اما باایمان پیروز میشوند. گویی، رودبار جنوب، نگینی درخشان زیر سایه مهربانی خورشید هشتم بود.
انتهای خبر/