قصه «پرغُصه» زندگی کارگران فصلی؛
صدای کارگران فصلی رودبار جنوب به هیچ جا نمیرسد
به گزارش خبرنگار پایگاه تحلیلی خبری 《رودبار ما 》؛ هوا گرم باشد یا سرد برایشان فرقی ندارد، شال را محکم دور گردنشان میپیچند و در سه راهی بانک ملی به انتظار کار مینشینند.
عبور کامیونها و خودروها و عابران پیاده که از آغاز روز برای حضور در محل کار در حال عبور و مرور هستند هر لحظه بیشتر و بیشتر میشود. اندک اندک به تعداد کارگران اضافه میشود اول سه نفر تا هفت نفر بودند اکنون شمارشان به ۲۰ الی ۳۰ نفر میرسد.
سه راهی بانک ملی هر روز شاهد حضور کارگران بیکار و انتظار آنها برای فراخوانی کارفرمایی برای کار باشی. از جوان ۳۰ تا ۴۰ ساله تا پیرمرد ۶۰ ساله را میتوانی در بین آنها بیابی، البته به اینجا ختم نمیشود در شهرستان رودبار جنوب زنان زیادی هستند که اول صبح سوار در قسمت بار به کارگری میروند و خبری از ظرافت زنانه نیست چون وقتی به خانه میرسند باید دوباره مشغول کار در منزل شوند.
همه با لباسهای محلی رنگ و رو رفته با بقچهای زیر بغل، رنگ صورت تک تک آنها همچون فصل گرما سوخته و پژمرده است. انتظار و لحظهها را به شماره نشستن، آیا امروز کاری هست، آیا امروز درآمدی هست تا خنده را بر لبان کودکان و زن خانه بنشاند و همه بگویند: بابا دست پر آمد.
در میان جمع کارگران که حاضر میشوی، دردها یکی یکی سرباز میکند و زخمهای جراحت چرکین شان از روزهای گرم و بیرحم تابستان زندگی عود میکند. نداری و بیپولی درد بزرگی است چون نان آور بینان را خجل زن و فرزند چشم به راه میکند و اگر پولی نباشد، رنگ بچهها هم مثل فصل زرد بیکاری، زرد و زردتر میشود.
در میان شادی و خنده همسالانشان از شوق دست های پر بابا که با میوه و… وارد خانه شدهاند این کودکان تنها زخمهای زمخت دستهای پینه بسته را بر صورت و دست خود احساس میکنند و تازه با آن همه جثه کوچک و قلب دریایی در مییابند که آن طرف سکه زندگی چقدر بیرحم و این قصه چقدر تلخ است.
کارگران فصلی در جنوب کرمان چرخ دندههای تولید محصولات کشاورزی را با تمام توانشان به دوش میکشند تا پای اقتصاد در هیچ نقطهای از این کشور پهناور نلنگد، اما همیشه اوست که در مشکلات بیشتر از همه فرو خواهد ریخت.
نام او منصور است تقریبا نزدیک به ۶۰ سال سن دارد تا یادش میآیید فقط کار کرده است و کار و هیچگاه زندگی روی خوش به او نشان نداده است. این کارگر فصلی به خبرنگار رودبار ما گفت: رمان زندگی ما کارگران، سرفصلهای دردناکی دارد چرا که من و خانمم تا یادم میآیید در مزارع مردم کار میکنیم.
این کارگر ۶۰ ساله ادامه داد: اوضاع زندگی کارگری خیلی نابسامان است، امنیت شغلی نداریم و وجود مشکلات مالی باعث ایجاد نگرانی همیشگی برای ماست.
سلیمه یکی از بانوان کارگر فصلی در شهر رودبار جنوب به خبرنگار رودبار ما گفت: من هم مثل بانوان دیگر دوست دارم در خانه بمانم و مادری کنن ولی مشکلات زندگی اجازه نمیدهد چون همسر من اعتیاد دارد و اگر من در خانه بمانم آنها گرسنه میمانند.
وی ادامه داد: سوار شدن بر قسمت بار وانتها خیلی سخت است ولی ما چارهای جز این نداریم تا یادم میآیید در مزارع مشغول کار بودم. این بانوی کارگر اظهار کرد: من خیاطی را بلدم ولی متاسفانه هزینه خرید یک چرخ خیاطی را ندارم اگر چرخ خیاطی داشتم نیتوانستم در خانه خود مشغول باشم و به کارهای خانه خود هم برسم.
حالا شما هزاربار بگویید که جایگاه کارگر رفیع است، بارها روز کار و کارگر را جشن بگیرید، هزاربار بگویید تا کارگر عرقش خشک نشده، باید مزد کارش را بگیرد. فرد میانسال دیگری به مشکلات اقتصادی این روزهای کشور اشاره کرد و گفت: هر اتفاقی که در اقتصاد میافتد کارگر تاوان آن را میدهد دلار گران میشود این کارگر است که آسیب میبیند چون کارگرهای روز مزدی توان خریدشان پایین میرود.
داستان پر پیچ و خم کارگران فصلی را پایانی نیست، درک مشکلات کارگران سخت نیست، دغدغههایی که جلو چشم هستند، اما انگار خواب عمیقی فراگرفته که کمتر مسئولان را بفکر فرو میبرد تا با این حجم آشفتگی چه باید کرد، شکافی که هر روز خط فقر را عمیق تر میکند، چالشی که اگر حل شود، نیروی کاری بانشاط تر خواهیم داشت.
انتهای خبر/پورحیدر